سفره خالی........؟
یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دور گرد
داد می زد کهنه قالی می خرم
دسته دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه هست و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت ولی این زندگی ست!
خواهرم با روسری بیرون دوید
گفت آقا سفره خالی می خری؟؟؟
[ جمعه 88/9/27 ] [ 12:44 عصر ] [ *ماه بانو* ]
[ نظر
]